عمالیق: تبارشناسی یک اسطوره شر
می توان اینگونه گفت که اسطوره ها نقش مهمی در روایت حقیقت امروزین دارند و به عنوان یکی از منابع مهم برای درک و تفسیر جهان، هویت بخشی و ارزش گذاری عمل می کنند. آنها در شکل گیری باورها و رفتارهای انسان می توانند تأثیر ویژه داشته باشند و می توانند به عنوان الگوهایی برای زندگی در جوامع مختلف عمل کنند. همین نیرو باعث شده که در طول تاریخ از سمت اصحاب قدرت، همیشه به عنوان یک ابزار قدرتمند به آن نگاه شود.
در تاریخ اسطوره ای بنی اسرائیل، قوم «عمالیق» نه صرفا طایفه ای بیابانگرد، بلکه تجسم دشمنی ابدی با یهوه و قوم اوست؛ دشمنی ای که فراتر از تاریخ است و در ساحت کیهانی نبرد خیر و شر ریشه دوانده. در کتاب مقدس عبری، عمالیق نخستین قومی است که پس از خروج بنی اسرائیل از مصر به آنان در رفیدیم حمله می کند (سفر خروج باب 8 آیات 16 و 17). همین نخستین زخم، آنان را به عنوان «نخستین دشمنان» یهوه در ذهن اسطوره ای بنی اسرائیل تثبیت می کند.
در روایت ها، عمالیق فرزند الیفاز (پسر عیسو) از همسر صیفه است (تورات، سفر پیدایش باب 36 آیه 12) که نسب او را به عیسو (ادوم) و دشمنی تاریخی او با اسرائیل بازمی گرداند. از این منظر، عمالیق تنها یک دشمن عادی نیست؛ او بازتاب دشمنی کهن دو برادر، یعقوب و عیسو، است که به سطح قومی و تاریخی رسیده. داستان یعقوب و عیسو یکی از مهم ترین حکایت های تورات است. یعقوب و عیسو دو برادر دوقلو که فرزندان اسحاق و ربکا هستند. عیسو به عنوان پسر بزرگتر، حق اولویت داشت و قرار بود برکت پدر را دریافت کند. اما یعقوب با فریب و نیرنگ، با کمک مادرش، این برکت را از عیسو گرفت و این موضوع باعث دشمنی بین دو برادر شد. عیسو از این فریب بسیار خشمگین شد و تصمیم گرفت یعقوب را بکشد. نام یعقوب به معنای «او پاشنه پا را می گیرد» است که به رفتار فریبکارانه او اشاره دارد. عیسو بعد از فروش حق اولویتش (برکت پدر) به یعقوب، به ادوم معروف شد.
امر یهوه برای برخورد با عمالیق
دستور حذف و نابودی کامل عمالیق در تورات:
در تورات (سفر خروج، باب 17، آیات 8 تا 16): « پس عمالیق آمده در رفیدیم با اسرائیل جنگ کردند. و موسی به یوشع گفت: "مردان برای ما برگزین و بیرون رفته با عمالیق مقاتله نما و بامدادان من عصای خدا را به دست گرفته بر قله کوه خواهم ایستاد." پس یوشع بطوری که موسی او را امر فرموده بود کرد تا با عمالیق محاربه کند. و موسی و هارون و حور بر قله کوه برآمدند. و واقع شد که چون موسی دست خود را بر می افراشت اسرائیل غلبه می یافتند و چون دست خود را فرو می گذاشت عمالیق چیره می شدند. و دست های موسی سنگین شد. پس ایشان سنگی گرفته زیرش نهادند که بر آن بنشیند. و هارون و حور یکی از این طرف و دیگری از آن طرف دست های او را بر می داشتند و دستهایش تا غروب آفتاب برقرار ماند. و یوشع عمالیق و قوم او را به دم شمشیر منهزم ساخت. پس یهوه به موسی گفت: "این را برای یادگاری در کتاب بنویس و به سمع یوشع برسان که هر آینه ذکر عمالیق را از زیر آسمان محو خواهم ساخت." و موسی مذبحی بنا کرد و آن را یهوه نِسی نامید. و گفت: "زیرا که دست بر تخت یهوه است که یهوه را جنگ با عمالیق نسلی بعد از نسلی خواهد بود."»
دستور برای فراموش نکردن دشمنی عمالیق:
در تورات (سفر تثنیه باب 25، آیات 17 تا 19) آمده است: «بیادآور آنچه عمالیق وقت بیرون آمدنت از مصر در راه به تو نمودند. که چگونه تو را در راه مقابله کرده همه واماندگان را در عقب تو از موخرت قطع نمودند در حالیکه تو ضعیف و وامانده بودی و از خدا نترسیدند. پس چون یهوه خدایت تو را در زمینی که یهوه خدایت تو را برای تصرفش نصیب می دهد از جمیع دشمنانت آرامی بخشد آنگاه ذکر عمالیق را از زیر آسمان محو ساز و فراموش نکن.»
فرمان جنگ دائمی علیه عمالیق:
در سِفر اول سموئیل (باب 15) شاه شائول مأمور می شود به طور کامل عمالیق را نابود کند (حال برو و مردم عمالیق را قتل عام کن. بر آنها رحم نکن، بلکه زن و مرد و طفل شیرخواره، گاو و گوسفند، شتر و الاغ، همه را نابود کن)، اما شائول در این کار نافرمانی می کند و برخی از اموال و افراد را نگه می دارد. این نافرمانی باعث خشم خداوند می شود.
نپذیرفتن این فرمان باعث سقوط سلطنت شائول و برآمدن داوود می شود؛ گویی نابودی عمالیق آزمونی است برای سنجش وفاداری مطلق به اراده یهوه. این نخستین جایی ست که عمالیق از یک دشمن تاریخی به استعاره ای اخلاقی بدل می شود: کسی که باید نه تنها مغلوب، بلکه از حافظه تاریخی محو شود.
استعاره جاودانه شر
در قرون پسین، عمالیق اما دیگر به عنوان یک قبیله شناخته نمی شود. تلمود و متون ربانی اعلام می کنند که هویت قومی عمالیق از بین رفته است. اما اسطوره عمالیق زنده می ماند – به عنوان نماد دشمنی با یهوه، دشمنی با یهود این قوم برگزیده، تهدید مستمر علیه عدالت الهی. و حتی این امر در جهان مسیحیت نیز کارکرد پیدا می کند. از سوابق مهم کاربرد این استعاره در آن دوران می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. در دوران قرون وسطی، گاه دشمنان یهود (از آشوریان تا رومیان) عمالیق خوانده می شدند.
2. دشمنان کلیسا به عنوان عمالیق: در دوران جنگ های صلیبی (قرون 11 تا 13)، واعظان مسیحی گاه مسلمانان را در مقام «عمالیق جدید» می نشاندند. این استعاره از عهد عتیق برای توجیه جنگ مقدس علیه دشمنان ایمان به کار می رفت. در اینجا، «عمالیق» دیگر قوم تاریخی نبود، بلکه تمثیلی بود از کسانی که قصد نابودی «قوم خدا» (کلیسا) را داشتند. برای نمونه: برخی موعظه های پاپ اوربان دوم در آغاز جنگ اول صلیبی (1095) حاوی اشاره به دشمنانی هستند که همچون عمالیق باید ریشه کن شوند تا سرزمین مقدس آزاد گردد.
3. کاربرد ضد یهودی واژه عمالیق: در برخی از دوره ها، به ویژه در اعصار میانه، یهودیان نیز در امان نمانده و توسط نویسندگان و واعظان مسیحی، به عنوان ادامه دهندگان «عمالیق» معرفی شدند. این رویکرد در بستر کلی تر ضد یهودیت مسیحی جای می گرفت، که در آن یهودیان متهم بودند به اینکه همچنان دشمن مسیح و حاملان روح شیطانیِ انکار حقیقت اند. به طور مثال: در برخی نمایش های مذهبی قرون وسطایی، یهودیان با چهره هایی اهریمنی و همراه با نمادهایی چون عمالیق، مورد تحقیر قرار می گرفتند. این بازنمایی ها در تثبیت تصویر «یهودی شرور» نقش داشتند. شاید بتوان بازتاب این منطق را در روایت هایی چون "هولوکاست" (از منظر نازی ها)، یا "پاک سازی قومی" در بالکان مشاهده کرد. از این منظر، عمالیق همواره قربانی و توجیه گر این گفتمان است: او باید حذف شود، چون حذف او شرط نظم نهایی است.
4. در جنبش های اصلاح طلب و پروتستانی در قرون 16 و 17، برخی اصلاح گران پروتستان (مانند اولیور کرامول یا واعظان کالوینیست در انگلستان و هلند) دشمنان دینی یا سیاسی خود را با «عمالیق» مقایسه می کردند. گاه کاتولیک ها (به ویژه پاپ و روحانیون کلیسا) در مقام عمالیق معرفی می شدند که باید از میان برداشته شوند تا ایمان حقیقی ظهور یابد. برای مثال: در جنگ داخلی انگلستان، «پیوریتن» ها برخی نبردهای خود را با نبرد اسرائیل با عمالیق مقایسه می کردند، و رزم را مأموریتی الهی می دانستند.
بررسی تطبیقی: گفتمان عمالیق در اسرائیل، آمریکا و مسیحیت سیاسی
با ورود به دوران مدرن، استعاره عمالیق از حوزه تفسیر دینی/اخلاقی فراتر می رود و به ابزاری در بازنمایی «دشمن مطلق» در گفتمان های سیاسی بدل می شود. در این کاربرد جدید، عناصر اسطوره ای نقش تعیین کننده ای در سامان دهی تخیل سیاسی و تاریخی ایفا می کنند. در تمامی این نمونه ها، اسطوره عمالیق به گونه ای بازآفرینی می شود که مشروعیت حذف و حذف پیش گیرانه را در قالب های دینی یا اخلاقی تسهیل کند (کسی که نمی توان با او مذاکره کرد، بلکه باید او را حذف نمود).
1. در اندیشه بنیادگذاران آمریکا، به ویژه در دوران پیوریتن ها، مفصل بندی عمالیق در توجیه برخوردهای نظامی نسبت به بومیان آمریکا و پروژه های گسترش طلبانه نقشی اساسی ایفا کرد، زیرا آنان را به عنوان مخالفان سرسخت و تهدید کننده بقای جامعه مسیحی در جهان نو می دیدند. مستعمرات نیوانگلند (به ویژه ماساچوست) تحت تأثیر مستقیم این جهان بینی شکل گرفتند. آنان خود را قوم برگزیده جدید می دانستند و آمریکا را «سرزمین موعود» تلقی می کردند. سخنرانی معروف جان وینتروپ (John Winthrop)، فرماندار مستعمره ماساچوست، با عنوان «شهر بر فراز تپه» (A City upon a Hill)، پایه گذار یکی از کهن ترین مضامین در گفتمان سیاسی آمریکا بود: اینکه آمریکا باید الگوی نیکی و تقوا برای جهانیان باشد. این تعبیر بعدها توسط سیاستمدارانی چون رونالد ریگان، جان اف. کندی، و باراک اوباما نیز تکرار شد و درون مایه ی استثناگرایی آمریکایی را تقویت کرد.
2. در برخی قرائت های پروتستانتیسم انجیلی به ویژه آنچه بعدها به «صهیونیسم مسیحی» معروف شد، عمالیق به تمثیلی از «نیروهای ضد خدا» بدل شد که می توانست واتیکان، مارکسیسم یا سایر قدرت های ایدئولوژیک را شامل شود. این تمثیل سازی، برخاسته از خوانش های آخرالزمانی از کتاب مقدس، نقشی محوری در صورت بندی گفتمان های مذهبی - سیاسی ایفا کرد که به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم در ایالات متحده تاثیرگذاری زیادی یافتند. در این قرائت ها، «عمالیق مدرن» دیگر فقط دشمنان تاریخی اسرائیل نبودند، بلکه به هر نیرویی اطلاق می شدند که در تقابل با آنچه «نقشه الهی برای تحقق پادشاهی خدا» تلقی می شد، قرار می گرفتند. این نیروها می توانستند شوروی و ایدئولوژی مارکسیسم، کلیسای کاتولیک، جهان اسلام، یا حتی نهادهای بین المللی همچون سازمان ملل باشند. از نگاه صهیونیست های مسیحی، بازگشت یهودیان به سرزمین موعود (اسرائیل) و تشکیل دوباره ی دولت یهود در 1948، گامی اساسی در پیش بینی های کتاب مقدس به شمار می رفت. از همین رو، هر تهدیدی علیه بقای اسرائیل به مثابه تهدیدی علیه اراده الهی قلمداد می شد و دشمنان اسرائیل، اعم از فلسطینی ها، کشورهای عربی، ایران، یا حتی منتقدان لیبرال غربی، در قالب تمثیلی «عمالیق» بازنمایی می شدند. در این زمینه، می توان به نقش کلیدی برخی رهبران مذهبی انجیلی مانند جان هاگی (John Hagee) اشاره کرد. هاگی که از چهره های برجسته صهیونیسم مسیحی در آمریکا به شمار می رود، در سخنرانی ها و نوشته های خود، ایران را دشمن قسم خورده اسرائیل و نمونه ای معاصر از «عمالیق» می نامد؛ دشمنی که در نهایت، بنا به پیش بینی های کتاب دانیال و مکاشفه یوحنا، در نبردی نهایی و الهی شکست خواهد خورد. این نوع گفتمان، در دوران ریاست جمهوری جرج بوش پسر، به ویژه در فضای پس از حملات ۱۱ سپتامبر، وارد سطح تصمیم گیری سیاسی شد. حمایت بی قید و شرط از اسرائیل، حمله به عراق، و توجیه ایدئولوژیک «جنگ با تروریسم» به عنوان نبرد خیر و شر، در بسیاری از موارد با ارجاع به مفاهیم کتاب مقدسی مانند «عمالیق»، «یاجوج و ماجوج»، و «نبرد آرماگدون» تقویت و مشروعیت بخشی می شدند. که برای بسیج احساسات مذهبی، توجیه خشونت نظامی، و مشروعیت بخشی به ائتلاف های ژئوپولیتیک در خاورمیانه بسیار مؤثر بود.
3. پس از تاسیس اسرائیل، برخی از رهبران فکری، نظامی و سیاسی یهودی و اسرائیلی از نام «عمالیق» برای اشاره به دشمنان ملت یهود استفاده کرده اند و در مقاطعی برای مشروعیت بخشی به خشونت یا حذف دشمن به کار رفته است.
نمونه هایی از کاربردها:
دوران تأسیس اسرائیل (1948 و بعد از آن): برخی از صهیونیست های افراطی از نام «عمالیق» برای توصیف فلسطینی ها یا کشورهای عربی استفاده کرده اند. این کاربرد در خدمت توجیه خشونت یا بی رحمی علیه این گروه ها بوده است. برای مثال، برخی خاخام های ارتدوکس یا صهیونیست ها در دهه های 1950 تا 1980 در سخنرانی های خود از فلسطینی ها به عنوان «عمالیق زمان ما» یاد می کردند.
در جنگ های اسرائیل (به ویژه جنگ شش روزه و جنگ یوم کیپور): برخی ژنرال ها یا فرماندهان نظامی اسرائیلی از تمثیل عمالیق برای توجیه قساوت یا سرسختی نظامی علیه دشمن استفاده می کردند. البته این دیدگاه همیشه مورد قبول عموم جامعه اسرائیل نبوده است.
در گفتمان شهرک نشینان افراطی: در دهه های اخیر، بخشی از جنبش های شهرک نشین، به ویژه جریان هایی چون «کاخ» (Kach) و پیروان مئیر کهانه (Meir Kahane)، با استفاده از زبان کتاب مقدسی دشمنان یهودیان را با عمالیق مقایسه کرده اند.
و اما در اسرائیل معاصر: در برخی سخنرانی ها و بیانیه های رسمی، از جمله توسط شخصیت هایی چون بنیامین نتانیاهو، دشمنان سیاسی ای مانند ایران یا گروه هایی چون حماس با استعاره عمالیق توصیف شده اند.
استفاده از «عمالیق» در سخنرانی های رسمی نتانیاهو:
سخنرانی در آلمان (2010): در مراسم یادبود هولوکاست در آلمان، نتانیاهو به تهدیدات جدید علیه یهودیان اشاره کرد و گفت: «ما همیشه به یاد خواهیم داشت که عمالیق نازی چه بر سر ما آورد و برای ظهور عمالیق جدیدی که در صحنه تاریخ ظاهر می شود، آماده خواهیم بود».
سخنرانی در غزه (2023): در اعلام آغاز عملیات نظامی در غزه، نتانیاهو با اشاره به کتاب تثنیه گفت: «به یاد داشته باشید که عمالیق چه بر سر شما آورد».
سخنرانی در مورد ایران (2025): در سخنرانی رسمی خود در ژوئن 2025، نتانیاهو با اشاره به تهدیدات ایران، گفت: «ما در برابر تهدیدی قرار داریم که باید آن را از بین ببریم».
این کاربرد، با احضار حافظه تاریخ اسطوره ای، به تهدیدهای معاصر معنا و فوریتی فراتاریخی می بخشد. این کاربست ها، هرچند از نظر تاریخی و فرهنگی متفاوت اند، اما همگی به استفاده از استعاره عمالیق برای تعیین مرزهای هویت، مشروعیت بخشی به خشونت یا حذف و تأسیس یک تخیل دینی/سیاسی مشترک اشاره دارند.
عمالیق هنوز زنده است
عمالیق، همچون همه اسطوره های بزرگ، موجودی حقیقی نیست، بلکه تبدیل به نام رمز دشمنی ای است که هرگز نمی میرد، شده. او، بسته به زمان و مکان، چهره و ظرف عوض می کند، گاه در لباس سربازان رومی، گاه در هیئت رهبران سیاسی مدرن، گاه به عنوان یک ملت. عمالیق، آینه ای است که با بررسی آن می توان انعکاس نوع نگاه سیاستمداران غربی و یهودی به سایرین را، در آن درک کرد.
از منظر روان کاوی یونگی، عمالیق را می توان تجسم «سایه» دانست، بخشی از ناخودآگاه جمعی که فرهنگ آن را انکار کرده و به بیرون فرافکنی می کند. در این معنا، حذف عمالیق، تلاشی است برای حذف سویه ای از خود که ترسناک یا نامطلوب تلقی می شود که می تواند منجر به شکل گیری یک خودفریبی اخلاقی شود، جایی که فرد/جمع خود را کاملا "خوب" و "درستکار" می پندارد و دیگران را منبع شر می داند. این وضع، زمینه ساز خشونت های فردی و جمعی می شود.
نظرات
ارسال یک نظر